ستارهستاره، تا این لحظه: 14 سال و 13 روز سن داره

ستاره مامانی و بابایی

عروسی

سلام عشق مامانی گل نازم چ عجب که زود خوابيدي امروز ساعت نه صبح بیدار شدی آخه عموحميد خونمون بود بمیرم وقتی ک صدای  عمو روشنيدي فکر کردی باباييه و کلی ذوق کردی بعدش گفتی بابایی شما بیا پيشم وقتی ک فهمیدی بابایی سر کاره کلی حالت گرفت وگريه کردی بعدشم که به عموحميد گيردادي که دوچرختو نوار آبی بپیچه عشقم چقدر خوشحال بودی که دوچرخه آبی داری خلاصه کارهامونو کردیم رفتیم خونه آقاجون آخه باعمو اینا اونجا دعوت بوديم خلاصه رفتیم اونجا تا عصر اونجا بودیم بعد برگشتیم خ خودمون آخه شب عروسی همکاربابايي دعوت بوديم خلاصه عصربردمت حمام و آماده شدیم کلرین عروسی قربونت برم ک با اون لباس عروست مثل فرشته ها شده بودی چقدر خوشحال بودی تازه توعروسي هم برای ماما...
27 شهريور 1393

پیش بندنقاشی

سلام گل مامانی عروسکم  قربونت بزم چقدر خانم شدی مامانی امروز ک بابایی از سرکار اومد خ خسته بودسرما هم خورده بود وبی حوصله بودبعدازاینکه ناهار خوردیم من وبابايي از خستگی خوابمون برد شما هم برای خودت بازی کردي رفتی بقول خودت تو غارکمد دیواری اتاق فانوس کوچولوست رو هم برده بودی ک اونجا روشن بشه تازه رمز گوشی بابایی رو نمیدونم چطوری یاد گرفتی شيطونک باهوشم حتی سراغ تب لت هم رفتی بود وقتی بیدار شدیم دیدم یه عالمه از عروسکهاتم چیدی روی مبل وبراشون تولد گرفته بودی و اصلا صدات درنیومده بود ک ما استراحت کنیم مرسی گلم بعدش ک بیدار شدیم بابابايي رفتیم بیرون صندلی اپنت رو برات کوتاه کردیم آخه خیلی بلند بود وارست میشدی ولی حالا دیگه راحت میتونی بشين...
25 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام عشق مامانی صبح بخیر خانمم امروز صبح ساعت شش بیدار شدی کلی بابابايي حرف زدی و براش شیرین زبونی کردي حتی وقتی میخواست بره اداره بدرقه اش کردی گلم بعدشم اومدی بمن گفتی مامانی بيدارشو ولی. من گیج خواب بودم گفتم یک کم بخوابیم وتو تا الان ک ساعت ده ونيمه خوابی قربونت برگ ک مثل فرشته ها میمونی عشقم دوستت دارم بوس بوس  
25 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام بهونه قشنگ مامان برای زندگی عزیز دلم ستاره زندگی من.         قربونت برم مامانی الان ک دارم برات پیام میدارم ساعت دوازده شبه شماوبابايي لالا کرديد یکدفعه دیدم یه فرشته کوچولو تو تاریکی اومد کنار من نگو اون فرشتهدخترگلم بوده بغض داشتی وگريه میکردی ميگفتي مامانی خواب دیدم ميمونمو انداختی دور ترسیدم بهانشو گرفتی  قربونت برگ عشق مامان  من چیزایی رو ک دوست داری دور نميندازم فدات شم۰امروز از صبح درگیر کارهاي مهد کودک شما بودم برای ثبت نام و دکتر وآزمايشهات عصر هم دوباره برديمت برای دندونهاي کوچولوت  آخرین دندون بالات سمت چپ یک کم پوسیدگی داشت ک خداروشکر درست شد توکوچولوي نازم توبغلم بودی واز ترس ميلرزيدي &nbs...
25 شهريور 1393

بدون عنوان

  سلام نفس مامانی همه زندگی من چقدر دلم تنگ شده بود برای اینکه برات مطلب بذارم گل زندگی مامانی وای دختر کم چقدر عاشقتم توهم زندگی منی عروسک الان ک دارم برات مطلب میذارم مثل فرشته ها رو تخت من وبابايي خوابیدی الان ساعت سه وسی سه دقیقه نصفه شبه تو عادت داری تو اتاق خودت بخوابی ولی چون خاله سمیه اینا خونمون هستن تو اتاق شما خوابیدن شما اومدی پیش ما تازه گریه میکردی وميگفتي مامانی دوست دارم تو اتاق خودم بخوابم  قربونت برم  ک اینقدر وخانمي ودرکت بالاست ک تا بهت گفتم مامان خاله اینا مهمانمون هست بذار راحت باشن زود پذیرفتی عشق مامان الان خ خسته ام بقيشو بعد برات می نویسم بای بای گلم بوس بوس شب بخیر
22 شهريور 1393
1